سیستان مهد تمدن جهان
 
دستان سیستان
مهدی بزی الری
 
 

سیستان در گذشته یکی از مقدس ترین سرزمین های روی کره زمین بوده و در قدیم به آن نیمروز هم گفته شده وقتی من به دنبال علت این نامگذاری بودم  به دلایل جالبی برخوردم که در یکی از سایت های اینگونه توضیح داده شده بود.

 

اندازه زمین ، دشت ها و کوه ها و رودها و دریاها ، در زمان ما جغرافیا خوانده میشود که واژه ای فرنگی است و برابر فارسی آن « زمین نگاری » یا « اندازه زمین » و مانند این ها است .

 

 

 

این دانش در پنج هزار سال پیش بدان جا رسیده بود که ایرانیان بدانند خدِّ میانه (نصف النهار مبدا) جهان از دهانه رود ارنگ و جزیره فاره و شهر زرنگ سیستان میگذرد و به همین روی سیستان را نیمروز (گرین ویچ) مینامیدند ؛ که نیمروز نیمه جهان شناخته شده باستان است . بدین روی میباید که ایرانیان در آن هنگام همه جهان باستان را پیموده و از اروپای امروز تا ژاپن را اندازه گرفته باشند که می دانستند میانه آن کجاست.

 

 

 

سیسنان مهد تمدن ایران

 

برای اثبات این جمله من قبلاً توضیحات لازم را داده بودم که دوستان برای اطلاع بیشتر می توانند به آرشیو وبلاگ مطلب(سیستان زادگاه نخستین ها) مراجعه کنند. ولی من یکی از مهمترین آن ها  که در آن مطلب نبود را برای شما می نویسم .

 

روزگاری اعراب بر این سرزمین تاختند و بر تمامی مناطق این سرزمین حمکرانان عرب گماشتند و زبان رسمی کشور ما را عربی قرار دادند به طوری که مورخان می گویند( اگر یعقوب آن حرکت تاریخی را انجام نمی داد امروز ایران هم مانند مصر به جمع کشورهای عربی خاورمیانه می پیوست) در اوایل قرن 3 هجری گروهی در سیستان به وجود آمدند که به آنها عیاران می گفتند. کار آنها بیشتر شبیه رابین هود بود در میان آن گروه فردی به نام یعقوب بن لیث بود که با دیدن  اوضاع  نا به سامان کشور بعدها با گروه کوچک خود بر ضد خلفای بغداد شورش کرد و مناطقی از سیستان و خراسان را گرفت و حکام گماشته شده خلفای عباسی را از آنجا راند و یا دستگیری کرد و به بغداد فرستاد، با این وجود باز هم خلفای عباسی در صدد گرفتن آن مناطق بودند یعقوب بر ضد خلفای عباسی اعلان جنگ کرد و اعراب را تا منطقه خوزستان از کشور بیرون راند-گویند زمانی که محمد بن وصیف سیستانی شعری را به زبان رسمی کشور ایران که زمان عربی بود در مدح یعقوب سرود و وقتی آن شعر را برای یعقوب خواند، یعقوب به جای تحسین به او گفت«چيزي كه من اندر نيابم چرا بايد گفت؟ »  بنابراین محمد بن وصیف ابتکار به خرج داد و با زبان فارسی و به سبک عربی شعری دیگری را در مدح یعقوب سرود و بنیانگذار شعر فارسی شد. و بعد یعقوب زبان فارسی را برای اولین بار بعد از اسلام زبان فارسی را زبان رسمی ایران اعلام کرد و دستور داد در دستگاه حکومتی او کسی نباید به زبان عربی صحبت کند. می گویند یعقوب زمانی که خوزستان رسید و قصد داشت به بغداد برود خلیفه از ترس نامه ای برای یعقوب فرستاد و در آن حکمرانی سرزمین های تصرف شده ی یعقوب را از طرف خلیفه بغداد به او بخشید تا شاید یعغوب خیال تصرف بغداد را از سر بیرون کند، در اینجا پاسخ نامه تاریخی یعقوب بنامهء خلیفه معتمد را بخوانید: " به خلیفه مسلمین ؛المعتمدُ ل بالله عباسیان" -هنگامیکه ما در باره بخشش و کار شما شنیدیم که استانهای بسیاری از ایران را بخود ما ایرانیان بخشیده اید؛ بسیار فریفته شدیم!ما به برادرانمان گفتیم که خلیفه بغداد تا چه اندازه بخشنده و بزرگوار است که اداره استانهای خودمان را بخودمان واگذار میکند! از کجا خلیفه قدرت چنین دَهشی را بدست آورده؟ خلیفه هرگز دارای استانهای ایران نبوده که اینک اداره شان را به ما ببخشد! اما براستی بغداد - زمانی در بین النهرین که نخستین استان ایران بود بر روی خاکستر تیسفون و بر پُشته ای از کشته شدگان سد ها و هزاران هم میهن ما ساخته شد. و شما روح سرگردان نیاکان کشته شده ما را شبها در حال گام زدن در کنار بارگه با شکوه خود میتوانید ببینید. آنها چشم در چشم شما میدوزند و شما را پریشان میکنند.آیا راست نیست که بغداد ببهای خون ایرانیان ساخته شده؟ خلیفه باید پاسخ این پرسش را به جهانیان بدهد.آیا آنچه که خلیفه و نیاکانش برای ایران کرده اند؛ میتواند نشانی از دادگستری داشته باشد؟ من یعقوب لیث، پسر لیث سیستانی ،یک مسگر ساده، یک کارگر ساده، یک فرزند ایران، با قدرت مردم ایران، با این نوشته هر دو اختیارات خلیفه را رد میکنم: 1- نفرین و محکومیت خود، برادرانم و یاران ایران ام را2-بخشش و بر گرداندن استانهای خودمان بخودمان را. من هرگونه میان آیی (دخالت) بغدادیان در کار ایرانیان را رد میکنم. ما بخلیفه بغداد نیاز نداریم که استانهای خودمان را که پیشاپیش پس گرفته ایم و برای ایران است و نه هیچ کس دیگر؛ بما ببخشد. خلیفه شاید خلیفه جهان باشد، اما هرگز خلیفه ایران نمیتواند باشد.

 

 امضاء یعقوب لیث صفاری

 

 

 

یعقوب نتوانست ریاکاری، فریب، نخوت، خودبینی و گستاخی خلیفه را بر دوش کشد؛ و به بغداد یورش برد. بدرون عراق راه یافت و بسوی بغداد روانه شد. الموفق برادر خلیفه که سر کرده نیروی مسلمین شده بود؛ با یغقوب در عراق درگیر شد. الموفق گفت که خلیفه، جانشین راستین محمّد پیامبر اسلام است.بنا بر این، او نماینده و نور "الله" در روی زمین است.او سخنرانی مُهند و پر آوازه ای را در زمین نبرد براه انداخت و پیروانش رونوشت آنرا در میان لشکر یعقوب پخش کردند. موفق توانست در ژرفای باور و احساس مذهبی گروه بزرگی از ارتش یعقوب رخنه کند و منطق خود را استوار سازد .او در سخنرانی اش گفت که یعقوب سپاه خود را در برابر و جنگ با فرزندان پیغمبر( نگهداران راستین خلافت اسلامی) آراسته و بکار میبرد، و بهر رو توانست یکپارچگی سپاه ایران را خدشه دار نماید . خلیفه مسلمین میگفت که یعقوب به گناه (کفر) آلوده است و او براستی یک گناهکار (کافر) است.سربازان یعقوب بایستی به سربازان اسلام پیوسته و اسلام را از دست یعقوب کافر برهانند. تبلیغ دیوانه وار و پلید مذهبی مارهای بغداد بر روی اندیشه سربازان ساده دل و خوشباور ایرانی اثر گذاشت. بنا بر این بسیاری از آنان به سربازان اسلام پیوسته و بجنگ با یعقوب برای رهایی بغداد و خلیفه و اسلام از دستان کافر یعقوب پرداختند! . سپس یعقوب به همسایگی بغداد یورش برد، امّا با تبلیغ اسلامی عربی و نا آگاهی مذهبی ایرانیان، او در عراق شکست خورد و وادار به بازگشت به خوزستان شد.کوشش نا پیروزمندانه او برای گرفتن بغداد، پایتخت خلیفه اسلامی، سبب نومیدی وی از ساده دلی مذهبی و نا آگاهی سیاسی سربازان ایرانی هم زینه (درجه) خود شد. یعقوب جنگ با بغداد را به پایان برد در حالیکه بسیار نزدیک به برچیدن همیشگی سنّت خلیفه گری در بغداد و پس از آن در سراسر جهان بود. این مرد جنگجو در عمر شکست نخورد ه بود . این امر تار و پود و جودش را در آتش غیرت می سوختاند. بنا بر آن با تلاش زیاد سپاه خویش را دوباره تنظیم و به آرایش آن پرداخته دوباره آماده جنگ با خلیفه گردید. خلیفه که از دلاوری و شجاعت آن آگاهی عام و تام داشت و از آن در بیم و هراس بسر میبرد باز در صدد حیله و نیرنگ بود. از قضا شکست دیر عا قول هم بر رویه این مرد حساس و با غیرت تاثیر سو نموده و در ینوقت نازک وی را در بستر بیماری انداخت. خلیفه درینوقت باریک موقع را غنیمت شمرده قاصد شخصی خویش را برای جلوگیری از جنگ نزد او فرستاده . یعقوب باوجود مریضی قاصد را بحضور خود پذیرفته قاصد هنگام حضور دید که از دربار و حاجب درکی نیست ; سردار لشکر سیستان شخص بی تکلف و ساده در روی گلیم نشسته و با سپر جنگی خویش تکیه زده . در پهلویش شمشیر و دورتر از آن سفره ای با نان خشک و قدری پیاز و کوزه سفالین پر از آب قرار دارد. قاصد پیام خلیفه را بوی بیان داشت . یعقوب رو به او نموده گفت: < به خلیفه بگو، اگر از این مرض زنده ماندم هما نا میان من و تو جز این شمشیر کسی دیگر فیصله نخواهد کرد. من در کودکی و جوانی با نان و پیاز زندگی کرده ام. از دستمزد حلال خویش به سختی گذاره کرده ام; اگر در جنگ با تو باز شکست بخورم و باز به نان و پیاز خود رو آورده به آن خواهم سا خت و به بازمانده گان خویش درس خواهم داد که آنان بعد از من هم چنین کنند.> فرستاده خلیفه از صلابت و غیرت و احساسات مردمی یعقوب متعجب شده و هیجان آلوده برگشت پیامش را بخلیفه رسانید . اما دریغا که یعقوب لیث سر از بستر بیماری برنداشت و بعد از 16 روز مریضی در سال (260 هه ق ) به جاویدانگاه پیوست و بدین سان خلیفه عباسی از خطر بزرگی که از وجود این راد مرد شجاع احساس میکرد نجات یافت . اما راهیان و پیروان بعدی آن راه آنرا تعقیب نمودند . یعقوب لیث صفاری یکی از رجال نامدار تاریخ کشور ما است وی شخص ساده، بی تکلف و باوقار و مد برو بیدار وطندوست بود در انتخاب مردان رای ثواب داشت سپاه را خوب و نیک می آراست ، خزانه اش از مال پر بود اما اسراف نمیکرد. فقیرانه می زیست غالبآ در بالای پاره نمدی می نشست سپرش را در عقب خود نهاده به آن تکیه می نمود حاجب و دربان قصر نداشت اگر میخواست بخوابد پارچه ای را بالای سر می انداحت و از سپرش بحیث تکیه استفاده میکرد ، غذ ا یش عادی و ساده و غذ ا ی مردم فقیر بود. اکثرآ به نان و پیاز بسنده میکرد. او سخت دوستدار فرهنگ واد ب کشور بود.

 

برخی از مورخان بر این باورند که اگر یعقوب مریض نمی شد با آن روحیه ای که داشت مطمئنا بغداد را تصرف میکرد و با خصوصیات وطن پرستانه و ملی گرایا نه ای که داشت ورق تاریخ جهان را بر می گرداند ولی افسوس که بیماری به این دلاور مرد سیستانی فرصت نداد و جان خلیفه بغداد را نجات داد. یعقوب ایران را از نابودی به دست اعراب نجات داد و زبان فارسی را احیا کرد و در زیر سایه او شعرا و دانشمندان زیادی رشد کردند محمد وصیف سیستانی بنانیانگذار راه شاعران دیگر ایران مانند حافظ و سعدی و فردوسی و فرخی سیستانی شد. به نظر من رستم زال در شاهنامه فردوسی همان خصوصیات یعقوب لیث را داشت به همان اندازه ساده زی و وطن دوست و من این را به یقین می گویم که اگر یعقوب لیث از سرزمین دیگری به غیر از سیستان می بود امروز برایش سالی ده بار کنگره و کنفرانس می گذاشتند و اینگونه این نمک خورها و نمکدان شکن ها زحماتش را پایمال نمی کردند،


نظرات شما عزیزان:

مهراز محوی
ساعت18:13---29 ارديبهشت 1392
سلام دوست عزیزم ممنون از اینکه بهم سر زدی اتفاقا خیلی برام مهم بود که اطلاعاتی در مورد سیستان داشته باشم ممنون.می خواستم اگر صلاح بدونی اجازه دهی از بعضی مطالبت استفاده کنم ارادتمند شما مهندس مهراز محوی

مهراز محوی
ساعت18:13---29 ارديبهشت 1392
سلام دوست عزیزم ممنون از اینکه بهم سر زدی اتفاقا خیلی برام مهم بود که اطلاعاتی در مورد سیستان داشته باشم ممنون.می خواستم اگر صلاح بدونی اجازه دهی از بعضی مطالبت استفاده کنم ارادتمند شما مهندس مهراز محوی

m...n
ساعت10:58---24 ارديبهشت 1392
سلام وب قشنگی دارین
اگه خواستین به وبلاگ دیگر من هم سری بزنین خوشحال میشم
www.myheart7.loxblog.com
اگه دوست داشتین منو لینک کنین و بعد خبرم کنین تا منم شمارو لینک کنم


مصباح
ساعت22:40---23 ارديبهشت 1392


نه همی جای تو در سامره تنها باشد
که به دلهای محبان تو جای تو بود
دیده گریان نشود روز جزا در محشر
هر که گریان به جهان بهر عزای تو بود
شهادت جانسوز امام هادی(ع) تسلیت باد

سلام وبتون لينك شد لطفا شما هم لينك كنيد
ياحق


مونس
ساعت19:12---22 ارديبهشت 1392
در کتاب چار فصل زندگی
صفحه ها پشت سر هم می روند
هر یک از این صفحه ها یک لحظه اند
لحظه ها با شادی و غم می روند

آفتاب و ماه یک خط در میان
گاه پیدا گاه پنهان می شوند
شادی و غم نیز هر یک لحظه ای
بر سر این سفره مهمان می شوند

گاه اوج خنده ی ما گریه است
گاه اوج گریه ی ما خنده است
گریه دل را آبیاری می کند
خنده یعنی این که دل ها زنده است

زندگی ترکیب شادی با غم است
دوست می دارم من این پیوند را
گرچه می گویند :شادی بهتر است
دوست دارم گریه با لبخند را


مهر ساغشک
ساعت2:25---22 ارديبهشت 1392
ببخشید.
از باب پیشنهاد، بگمانم یک مورد رعایت کنید در ارسال پستها بهتر باشد. منم قبلا در ارسالهایم این نکته رعایت نمیکردم.
مسئله اینطوریست که موقع درج ادامه آن قسمتی در صفحه اول است در ادامه نیست و تنها راهش اینست قسمت اول در قسمت دوم یعنی ادامه دوباره کپی کنید.
خود دقت کنید مشکل را متوجه میشوید.
این نکته مهم است چرا که شاید کسی خواسته باشد نشانی یک پست شما بعنوان منبع لینک معرفی کنند و بازدیدگننده آن قسمت اول را نمیتواند بخواند!
با پوزش و عرض احترام


مهر ساغشک
ساعت2:20---22 ارديبهشت 1392
سلام.
نیای پدریم یک قرن پیش از ناحیه زاولستان/سیستان به خراسان مهاجرات کرد و شاید بر اثر همان سیاست سوخته استعمار انگلیس بوده باشد که امثال جد اعلی من اقدام به چنین کاری کرده است.
همانطور در ایمیل به شما توضیح دادم سیستم بلاگفا اجازه درج نشانی وبلاگتان را در وبلاگم نمیداد و در نتیجه در یک پست جداگانه وبلاگ شما معرفی کرده و آدرس آن پست را در لیست پیوندها قرار دادم. امیدوارم خوشنود شده باشید

http://mehre1.blogfa.com/post/514/dastansistan


safa
ساعت15:10---21 ارديبهشت 1392
salam link shodin...

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:مهد تمدن,اولین شهر جهان,سیستان,نیمروز,زابل, :: 9:33 :: توسط : مهدی بزی الری

درباره وبلاگ
به نام ایزد دانا و توانا باسلام و درود فراوان این وبلاگ در نظر دارد سیستان باستانی را با تاریخی سراسر افتخار و حماسه در حد توان حداقل به فرزندان این سرزمین بیشتر معرفی کند تا همان گونه که این سرزمین به فرزندان برومندش مباهات میکند مردمش نیز به سرزمین مادریشان افتخار کنند. باشد که موجبات رضایت ایزد را فراهم کنیم.
موضوعات
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دستان سیستان و آدرس dastansistan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.